آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

185 - سفر به شمال با عمو بهرام(30/10/1393)

روز سه شنبه سی ام دی ماه مامانی و بابایی بعد از بازگشت آترینا از مدرسه با عمو بهرام اینا تو اتوبان تهران کرج برای رفتن به شمال قرار داشتن. به قول آترینا داریم میریم شمال پارمیس اینا (در مقابل شمال بابا جون!) بین راه برای خوردن آش در جایی به اسم آشکده متوقف شدیم و آش خوردیم که خیلی باصفا بود. آترینا گلی و پارمیس سیب زمینی سرخ کرده خوردن البته! ساعت حدود 10 شب بود که به مقصد رسیدیم. بعد از متل قو جایی به اسم پسکلایه بزرگ! شام سالاد اولویه خوردیم و کوکو سبزی که مامانی آترینا و خاله نیکا آورده بودن! البته شوک بزرگی هم بهمون وارد شد و اون هم قطعی آب بود! پمپ آب خراب بود! صبح روز بعد , بعد ا...
2 اسفند 1393
1